قانون فرافکنی

 

بر روی این کره خاکی جنبه های خویشتن ، به سوی خودمان باز می گردد. هرچه که در بیرون از خویشتن مان درک می کنیم، آینه ای است از چیزی در درونمان. بنابراین هرچه که در بیرون از خودمان می بینیم، یک برگردان است. ما جنبه ای از خویشتن مان را در نظر می گیریم، ( به عنوان مثال لجاجت را ) و تصور می کنیم که این صفت در اطرافیان ما وجود دارد.

ما ابعاد درونمان را ، چه خوب باشد چه بد ، بر دیگر افراد فرامی فکنیم و گمان می کنیم این ابعاد در درون آنهاست ، و اغلب انکار می کنیم که آنها در درون خودمان وجود دارد .

حقیقت این است که :

 

" شما فقط می توانید خودتان را ببینید .

شما فقط می توانید صدای خودتان را بشنوید .

شما فقط می توانید با خودتان حرف بزنید .

شما فقط می توانید از خودتان انتقاد کنید .

شما فقط می توانید خودتان را تحسین کنید . "

 

هر بار که این عبارت را به زبان می آورید : " تو ..... هستی "  یا  " او ..... است " ، در حال فرافکنی بُعدی از خودتان بر شخص دیگری هستید . وقتی به کسی می گویید : " تو مرموز هستی " ، یعنی به گونه ای ناخودآگاهانه مرموز بودن خودتان را در آن شخص می بینید . وقتی می گویید : " او کودن است " ، در حقیقت کودن بودن خودتان را به او نسبت می دهید . یا وقتی می گویید : " تو خارق العاده ای " ، به این دلیل است که قدری از خارق العاده بودن خودتان را در آن شخص مشاهده کرده اید . اگر به دیگران بگویید عاقل هستند ولی خودتان خردمندی خودتان را قبول نداشته باشید ، در حقیقت خرد خودتان را به خارج از خودتان فرافکنده اید.

وقتی گمان می کنیم یک نفر دیگر هم همان احساسی را دارد که ما داریم ، این یعنی فرافکنی . برای مثال می گویید : " لابد احساس بسیار بدی نسبت به آن دارید "  یا  " لابد بسیار احساس شادی می کنید "  یا  " هیچ کس پودینگ برنج دوست ندارد " و ... همه این حالات فرافکنی هستند . شما در این موارد احساسات خودتان را به شخص دیگری نسبت داده اید . احتمال دارد احساس آنها کاملا متفاوت باشد .

ما ترس هایمان را به دنیا فرامی فکنیم . شاهد بودم زنی به شوهرش می گفت : " تو موش هستی. آنقدر دل و جرات نداری که روی پای خودت بایستی." شاید هم این عبارت در مورد آن مرد کاملا صدق می کرد و او دل و جرأت نداشت ، ولی با این وجود این محال بود آن زن چنین برداشتی از آن مرد داشته باشد مگر اینکه بخشی از وجود خودش از روی پای خود ایستادن بترسد . اگرچه آن زن بسیار درشت هیکل و قوی بود، در حقیقت در حال فرافکندن بخش ترسوی خود به شوهرش بود .

اگر صفاتی را که دارید ولی وجود آن صفات را در دورن خود انکار می کنید ، برایتان راحت تر این است که گمان کنید شخص دیگری این صفات را دارد . شما در این حالت به واقع خودتان را تفسیر و تعبیر می کنید .

اگر خصومت و خشم را در درونتان مدفون کنید و آن را به شکل خشم منفعل اظهار کنید ، آنگاه این خشم را بر اطرافیانتان فرامی افکنید و تصور می کنید بسیار پرخاشگر هستند ( چه در حقیقت باشند، چه نباشند ) . شاید گاهی از کارها و نگرش های دیگران برداشت خشم یا تهدید کنید در حالیکه دیگران هرگز منظورشان این نبوده و حتی آن را اظهار نکرده اند . کسانی که گرایش های کینه توزانه را بر دیگران فرامی افکنند، گمان می کنند همه با آنها سر مجادله دارند . 

خانم جوانی نزد من آمده بود و از همسرش شکایت می کرد که دائم به او می گفت : " تو نمی دانی چگونه عشق بورزی. " وقتی به این خانم راجع به فرافکنی توضیح دادم او به روشنی موضوع را فهمید که شوهرش در حقیقت راجع به بخشی از درون خودش حرف می زده است. شاید این عبارت اصلا ربطی به این زن نداشت ، البته شاید هم ربط داشت . ولی ماهر دو کشف کردیم که چرا این زن این تفسیر را به خود جذب کرده بود . او فهمیده بود که ذره ای از حقیقت در آن تفسیر یافت می شود و بنابراین شروع کرده بود به مشاهده ی شیوه ای که قلبش را به روی شوهرش بسته بود .

ما ناامنی هایمان را بر دیگران فرامی افکنیم . کسی که نسبت به حسن اخلاق دیگران بدبین است در حقیقت بداخلاقی بنیادین خود را بر دیگران فرامی افکند.

مدیری که خیال می کند همه ی کارکنانش او را فریب می دهند، فریبکاری درونی خودش را فرمی افکند . در نتیجه ی این کار او پیوسته فریبکاری دیگران را به خود جذب می کند . اگر می شنوید کسی راجع به زنی می گوید : " او زنی لجباز است " در جستجوی لجبازی شخص گوینده باشید . کسی که چنین صفتی را نداشته باشد به هیچ وجه نیاز ندارد چنین چیزی را به دیگری نسبت دهد .

از آنجا که بسیاری از ما به جلال و عظمت خودمان باور نداریم ، پس زیبایی ، رأفت ، توانمندی و دیگر بخش های درخشان وجودمان را به دیگران نسبت می دهیم . هروقت که درباره ی صفات نیک مردم فکر می کنید، به خاطر داشته باشید که رگه ای از آن صفت در درون شماست . اگر چنین نبود شما هرگز موفق به دیدن آن صفت خوب در آنها نمی شدید .

ما عشق مان را بر دیگران فرا می افکنیم ، همچنین مهربانی مان را ، سخاوتمان را ، خوبی مان را . کسی که به طور فطری مهربان است تصور می کند همه ی اطرافیانش نیز مهربان هستند . کسی که عمیقا سخاوتمند و بخشنده است از دیگران نیز انتظار دارد چنین باشند . وقتی زوجی به یکدیگر عشق می ورزند، هریک زیبایی درونش را بر دیگری فرامی افکند . همین که ببینیم درخشش درونمان بیشتر شده و در دیگران انعکاس یافته است ، فرصت بزرگی برای رشد روحی مان فراهم می شود.

" فرافکنی ویژگی های خودتان بر دیگری، شما را از قبول مسئولیتِ آنچه هستید، باز می دارد . کافی است مسئولیت آن بخشی را که به شما تعلق دارد بپذیرید "

اغلب مردم حتی متوجه نمی شوند که آنچه می گویند، به واقع در درون خودشان هست . این صورت قدرتمندی از انکار است . برگردان کردن می تواند مانند تنیس روی میز باشد . وقتی دو نفر به هم توپ می زنند یعنی هرکدام دیگری را به اشتباه بودن متهم می کند، آنها در واقع خشم و ترس خود را بر یکدیگر فراکی افکنند.

عبارت " دیگ به دیگ میگه روت سیاه " ، به خوبی قانون فرافکندن را توصیف می کند. هیچ یک از دیگ ها خودش را سیاه نمی بیند، بلکه فقط سیاهی دیگری را می بیند. شما فقط می توانید با خودتان حرف بزنید .

وقتی پدر یا مادری به فرزندش می گوید : " تو پسر دردسرسازی هستی " ، در حقیقت حودش را بر فرزندش فرافکنده است . این کار به راستی می تواند کودک را تخریب کند ، چون این کودک هیچ درکی از واقعیت ندارد و نمی داند این حرف اصلا هیچ ربطی به او ندارد، بلکه تماما فقط به پدر و مادرش مربوط می شود. مادری که عاشق فرزندش است و پیوسته به او می گوید او چقدر زیبا و دوست داشتنی است ، به گونه ای مثبت قلب مهربان و گشوده اش را بر فرزندش فرامی افکند . او هم خودش و هم فرزندش را در این روند متعالی می کند.

در اینجا مثال هایی از فرافکنی را برایتان می آورم :

- عجب آدم فضولی هستی .

- احساس می کنم داری پایت را از گلیمت درازتر می کنی .

- خدمت سربازی خیلی سخت است .

- دنیا جای وحشتناکی است .

وقتی ما از فرافکندن دست بکشیم و در برابر احساساتمان مسئولیت بپذیریم، شاید بگوییم : " وقتی تو این سوالات را میکنی احساس ناخوشایندی می کنم "  یا  " این فقط به من مربوط است " یا " من به دلیل اوضاع و احوال کنونی جهان احساس ناامنی میکنم "

حتی اشخاص بسیار باتجربه و حرفه ای  در هر مقوله ای اوضاع را از پشت شیشه های رنگی می بینند . این تقریبا اجتناب ناپذیر است چون ما صاحب خودآگاهی بشری هستیم. اگر سرسوزنی از خودمان فاصله بگیریم و بتوانیم از نقطه ای کاملا واقعی به قضایا نگاه کنیم، آنوقت می توانیم به وضوح به درون آن شخص یا آن وضعیت بنگریم . تا آن زمان بهتر است این فرافکنی ها را از زندگی مان بیرون بریزیم .

زندگی شما همان چیزی است که شما تجربه و سپری می کنید . اشخاص دیگر شاید آن را بسیار متفاوت با شما ارزیابی و سپری کنند . پس به فرافکنی های خودتان نگاه کنید و خود را تعالی بخشید . فهم این قانون فرصت های عظیمی برای رشد شخصی و روحانی به وجود می آورد .

 

ما نمی دانیم دیگران چگونه احساس می کنند یا چگونه هستند .

هر چیزی که در دیگری می بینید ، برگردانی است از جنبه ای از خویشتن شما

بیشتر بخوانید :

قانون جاذبه​

قانون مقاومت

قانون انعکاس​